پانیسا نبض زندگی ماپانیسا نبض زندگی ما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

پرنسس پانیسای من وبابایی

دختران فرشتگانی هستند از آسمان. برای پر کردن قلب ما با عشقی بی پایان

          

    

 

پانیسای عزیزم برایت با عشق می نویسم پس تو نیز با عشق بخوان...

روزی که به دنیا آمدی من دوباره متولد شدم. و از آن روز هم دخترم شدی و هم هستی من...

فرشته ی زمینی من دنیایم با تو شکرانه هایش بیشتر است و تو عاشقانه ترین باور خواب و بیداری منی...

سپاس خدایی که گیلاس باغ بهشت را به من عطا کرد...

 

یه روز خوب خونه خاله صدف

چهارشنبه 21/08/93 تا این لحظه دوسال و سه ماه و 7 روزه ای عسلم امروز عصرونه خونه خاله صدف دعوت بودیم . اونحا خاله مریم و خاله طهورا و خاله النازم بودن . و تو با ماهان و گارسا و رونیا حسابی بازی کردی و خوش گذروندی و اصلا دوست نداشتی برگردیم خونمون. و با کلی التماس برت گردوندم خونه. البته گریه هم کردی خلاصه امروز یه روز خوب در کنار دوستامون واسی من و تو بود عشقم. ...
22 آبان 1393

27 ماهگیت مبارک پاستیل کوچولو

چهارشنبه 14/08/93 سلام دختر کوچولوی خووووووشگل خودم 27 ماهگیت مبااااااااارک عششششششق مامان ه قول خودت:  دوست دالم وقتی این جمله رو به من  میگی یعنی دلم ققققققققنج میره برات خیلی شیرین زبون شدی حرفای گنده گنده میزنی که اصلا ما رو به تعجب وا میداری. باید از روی نوشته هام بیام بنویسم سر فرصت الان یادم نیست ا   یه روز خونه مامان گیتی که من نبودم و اومدم دیدم روی مبل با عروسکت خوابیدی     یه روز تا از حموم اومدی بیرون رفتی نشستی روی صندلیت و گفتی مامان خسته شدم و به فکر فرو رفتی کاش میدونستم به چی فکر میکنی ... پ انیسا و نقاشی به قول خودت ناقاشی بتشم(بکشم) ...
22 آبان 1393

تولد مامانی و دانشیارشدن بابایی

چهارشنبه 30 مهر93 سلام عشقم . بالاخره مامانی 28 ساله شد . 28 سالگی من و تولدم امسال همزمان شد با یه خبر خوب دیگه و اون دانشیار شدن بابایی در سن 35 سالگی . هوووووووووورااااااااااااااااااااااااااا افتخار بزرگیه که بابایی در این سن پایین از استادیاری به دانشیاری ارتقا پیدا کرده . تا منو تو بیشتر از قبل به وجودش افتخار بکنیم. خیلی خوشحالم که امسال تولدم با این ارتقا بابایی همزمان شده . ایشالا به همین زودی استاد تمامی . همسر عزیزم از طرف خودم و دختر خوشگلم بهت تبریک میگم عاشفتونم عشقای من بهتون افتخار میکنم ...
5 آبان 1393

26 ماهگیت مبارک پرنسس زیبای ما

دوشنبه 14 مهر 93 سلام عششششششششششق کوچولوی مامان که روز به روز برای من شیرین تر و جذاب تر و دوست داشتنی تر میشه و لحظه به لحظه از لحظه پیشش عشقم نسبت بهت بیشتر میشه  خدا رو شکر می کنم بابت این نعمت بززززززززرگ که زندگیمو متحول کرد و اما یکم از شیرین زبونیات بگم: تا کلاهت میاد تو چشمت گریه می کنی میگی قایم شدم اون روز یه کاری کردم که دوست نداشتی برگشتی با حالت اعتراض و دعوا به من میگی چلا پانی رو اذیت می کنی بلو خونتون دوست ندالم هر جایی آهنگ پخش بشه دستامونو میگیری میری وسط و هی به ما میگی  بیا بلقصیم غرتی خانومی هستی دایم در حال رقصیدنی میریم خونه مامانم اینا دایم بهشو...
5 آبان 1393

چهارمین سالگرد عروسیمون در کنار وروجک 2سالمون

شنبه 29 شهریور 93   سالروز آغاز با هم بودنمان مبارک با تو بودن برایم بهترین لحظات زندگیست و من وجود پر مهر و سرشار ازعشق تو را در کاشانه ی قلبم میبینم هر روز با شوق دیدنت چشم میگشایم و وقتی تو را کنارم میبینم خدا را بارها و بارها شکر میکنم که چون تویی را به من هدیه داد   امروز چهارمین سالگرد عروسیمون بود و بابایی منو حسابی سورپرایز کرد منو شام برد بیرون و من مثل سالهای قبل فکر میکردم که قراره یه جشن 3نفره داشته باشیم و وقتی میخواستیم غذا سفارش بدیم همش بهم میگفت صبر کنیم تا گشنمون بشه و بعد از مدتی من دیدم که باباهادی و مامان گیتی همراه دای علیرضا و زن دایی مونا و خانواده ی عمه مژگان وا...
5 آبان 1393

خرابکاری وروجک

شنبه 15 شهریور 93 اوووووووووووووووووف فقط اومدم از دسته گلی که دیروز به آب دادی بگم دیروز طبق معمول گیر دادی که لاک بزنم واست روزی20 دفعه لاک میزنم واست اونم رنگهای مختلف . دیروز لاک که زدم درشو بستم گذاشتم روی فرش رفتم واست آب بیارم و وقتی برگشتم دیدم لاکو گرفتی تو دستت و درشو باز کردی داری تو خونه میچرخی و میریزیش روی فرش واااااااای فکرشو بکن لاک قرمز روی فرش داشتم دیوونه میشدم تا منو بابایی بهت میگیم پانی چرا اینکارو کردی سریع میگی بِبَشید (ببخشید) الههههههههههههی فدات شم دیگه مگه آدم دلش میاد چیزی بهت بگه ...
5 آبان 1393

25 ماهگی پاستیل کوچولوی خونه ی ما

جمعه 14 شهریور 93 سلام دختر خوووووشکل مامان 25 ماهگیتو تبریک میگم عشق من( به قول خودت عقش من ) از شیرین زبونیات بگم: وقتی یه چیزی رو می خوای و بهت نمیدیم با یه حالتی میگی ماخوام دیده (دیگه) آدم می خواد قورتت بده کلاً عااااااااشق دیده گفتنتم یا وقتی غذا نمی خوای میگی ناخام دیده (نمی خوام دیگه) یا بلو دیده ( برو دیگه) وقتی خرابکاری میکنی و  عصبانیت منو می بینی میگی مامانی دریه نتون (گریه نکن) هیچی نشد هیچی نشد وقتی که می خوای عینک آفتابیتو بزنی و می خوای بگی آفتابه هوا میگی: آفتاب میده عینت میدی ( عینک میدی) آهنگ دلم هواتو کرده سعید شایسته رو خیلی خوب میخونی: آخه دلم هوات...
5 آبان 1393

پستونک نخوردن پانی

]چهارشنبه 12/06/93 سلام دختر کوچولوی مامان دوباره اومدم تا از اتفاقات این چند وقت بگم که کللللللی سرممون شلوغ حالا بگم از ماجرای پستونکت که روز شنبه اینقدر گازش گرفته بودی پستونکت از وسط دو نصف شد وتو با کلی استرس و نگرانی دوییدی اومدی پیشم گفتی مامانی پستونت خلاب شد دلسش کن و وقتی دیدی که تلاشهای من و خودت واسی درست کردنش بی فایده است گفتی زنگ بزن بابای بیخره منم گفتم دیگه نمیتونیم بخریم و مغازه دیگه از این پستونک نداره و تو هم با کمال تعجب باور کردی همش استرس داشتم که شب موقع خواب اذیت کنی ولی خوشبختانه اصلا بهونه نگرفتی و تاصبح خوابیدی. بله دختر خشگلم الان تغریبا 4 روزه که پستونک نمیخوری دیشب وق...
12 شهريور 1393